Saturday, September 22, 2007

حكايت «چهار چشم شدن» ما

يادم مياد چند سال پيش كه هنوز فرهنگ عينك زدن جا نيفتاده بود، توي مدرسه به بچه هاي عينكي مي گفتند:«چهارچشم». كه بندة حقير به علت سوابق درخشان و سالها شاگرد اول بودن، پيوسته مورد عفو دوستان قرار داشتم و با اصطلاح فوق مورد خطاب قرار نمي گرفتم.
اما امروز در دانشگاه صحنه اي را ديدم كه به جرات در آن لحظات مصداق كامل «چهار چشم» شده بودم. صحنه اي كه هوش از سر دانشجوها برده و آنها را هم به يك عده «چهار چشم» تمام عيار تبديل كرده بود. و اما مشروح ماجرا:
با يكي از دوستان كه ايشان هم در اين ايام ماه رمضان، روزه را لب كوزه گذاشته و آبش را خورده، يواشكي نزديك بوفة دانشگاه رفتيم و سرك كشيديدم كه ببينيم اوضاع از چه قرار است! آيا بني بشري در كار خوردن مي باشد يا خير؟ البته صرف نظر از اينكه چه چيزي مي خورد. درد سرتان ندهم، همينكه به روبروي بوفه رسيديم، چشم هايمان ناگهان چهار تا شد. يك از درهاي سمت راست باز بود و بالايش نوشته بود: «ورودي خواهران» و در ديگر در سمت چپ كه چنين عنواني داشت: «ورودي برادران» و وسط محوطة بوفه را هم با يك ديوار كاذب به دوقسمت نه چندان مساوي تقسيم نموده بودند.
زياد نمي خواهم احساسات خودم را در اين مورد شرح دهم، اما اين را مي گويم كه همزمان با ما، دو عدد از خواهراني كه احتمالا بايد از در سمت راست وارد مي شدند قصد ورود به بوفه را داشتند، كه با رويت وضع جديد با اداي بيست بارة واژة «اَه» راهشان را كشيدند و رفتند و مفتخر به دريافت لقب «شيرزن» در دل ما شدند!
قبلا دلمان خوش بود كه اگر در دانشگاه مان انجمن اسلامي نداريم، لااقل از اين جور تنگ نظري ها و قشري گري ها خبري نيست و مسئولين دانشگاه طبق «قانون» عمل مي كنند. اما حيف! و هزاران حيف!
نكتة آخر: من نمي دونم اصلا چرا بايد فقط دخترها اجازه داشته باشند كه از در سمت «راست» وارد شوند، مگه ما پسرها چه عيب و ايرادي داريم كه بايد از در «چپ» بريم. مگه مسئولين دانشگاه كه همگي «راستي» هستند از خيل عظيم و رو به فزون طرفداران «دولت و مجلس اصولگرا» در ميان پسرها بي خبرند كه در «راست» را براي دخترها اختصاص مي دهند و در «چپ» را براي پسرها. اين وسط تكليف ما پسرهاي عاشق جبهة اصولگرايي چيست؟ فقط گريه هاي شبانه؟
پي نوشت: آقاي كروبي چند وقت پيش خطاب به يك عزيزي فرمودند: «پسر جان! تو سال 88 بيا و ببين مردم چي جوابتو مي دهند! حتما بيا!» كه ما هم به دليل اينكه حال و حوصلة صبر كردن تا سال 88 را نداريم، ترجيح داديم زمان نزديك تري را براي «جواب دادن» مردم كه در اين مورد كم از «قضاي حاجت» ندارد در نظر بگيريم، و با اجازة ملت شريف و «هميشه در صحنة» ايران، جملة فوق را چنين اصلاح كرديم: «آهاي پسران خوب من! شماها اسفند همين امسال بياييد و ببينيد كه مردم جوابتان را چه مي دهند! حتما بياييد!».

Friday, September 21, 2007

استارت

درود!

اين وبلاگ رو چند ماه پيش درست كرده بودم، ولي اين در واقع اولين پست اونه! اين مدت توي بلاگفا مي نوشتم ولي تصميم گرفتم كه يه كم بين المللي تر بشم و طبيعتا بلاگر رو انتخاب كردم!

در اين وبلاگ سعي خواهم كرد نگاهي انتقادي و زباني طنز داشته باشم!

تا پست هاي بعد!

ياحق.